همهٔ صفحهها
ظاهر
- Afford
- Analyze
- Append
- Authenticate
- Authentication
- Authorization
- Authorize
- Back up
- Backend developer
- Busy as a beaver
- Cache
- Callable object
- Clone
- Commute
- Compile
- Compiler
- Concatenate
- Configure
- Convert
- Customize
- Damage
- Debate
- Debug
- Debugging
- Delimiter
- Demonstrate
- Depart
- Deport
- Depress
- Diary
- Discover
- Discuss
- Distinguish
- Encapsulate
- Encapsulation
- Fascinate
- Frontend developer
- Have a lot on one's plate
- Higher-order function
- Ignore
- Implement
- Inherit
- Interpreter
- Invest
- Investigate
- List
- List comprehension
- Microscope
- Object-oriented programming
- Reduce
- Reduce function
- Refrigerate
- Reveal
- Roam
- Snowed under
- Startle
- Syntax
- Task
- Telescope
- Tuple
- Web scraper
- Web scraping
- آدرسدهی کردن
- آرام کردن
- آرمدن
- آرکتن
- آزادیدن
- آسان کردن
- آسیب زدن
- آشفتن
- آشنا کردن
- آشندن
- آشکاریدن
- آشکتن
- آماده کردن
- آموزش دادن
- آمیدن
- آپلود کردن
- آگاه بودن
- آگاه کردن
- آگاهی دادن
- آگاهی یافتن
- آگاهیدن
- آگهتن
- آگهیدن
- أخردن
- ئدن
- ئیدن
- اآرمدن
- ابلاغ کردن
- اتخصتن
- اتفاق افتادن
- اثبات کردن
- اثریدن
- اجابت کردن
- اجازه
- اجازه دادن
- اجباری کردن
- اجبدن
- اجتماع
- اجرا کردن
- اجراردن
- اجرشتن
- اجریدن
- احراز هویت کردن
- اختلاف
- ادامه دادن
- ادعا کردن
- اذیت کردن
- اذیدن
- ارائیدن
- ارث بردن
- ارثتن
- از دست دادن
- استخدام کردن
- استدلال کردن
- استطاعت داشتن
- استفاده شدن
- استفاده کردن
- اسستن
- اسکرین
- اشارال
- اشاردن
- اشاریدن
- اشتراک گذاشتن
- اشرکتن
- اصطلاح
- اصلاح کردن
- اضافتن
- اضافه کردن
- اضافیدن
- اطاعت شدن
- اطاعت کردن
- اطلاع یافتن
- اطلاعات
- اطمینان
- اطمینان یافتن
- اعتبارسنجی کردن
- اعطا کردن
- اعلان کردن
- افزایش دادن
- افزودن
- افزوندن
- الحاق کردن
- السستن
- الصاق کردن
- امضاء کردن
- انتظار کشیدن
- انجام دادن
- انجدن
- انجلان
- انجیدن
- اندوهگین کردن
- انعذبدن
- انفاق کردن
- انکار کردن
- اهمیت دادن
- اورگانیسم
- ایجاد کردن
- ایجدن
- ایجیدن
- ایمان آوردن
- ایمیل
- با آهستگی
- بارز کردن
- بارگذاری کردن
- بارگیری کردن
- بازخواست کردن
- بازنویسی کردن
- باطل کردن
- بافتزاد
- باور کردن
- بحث کردن
- بخل
- بدلدن
- بدلیدن
- برآرندن
- برجسته کردن
- بررسی کردن
- برسیدن
- برنامهنویس
- برنامهنویسی کردن
- برهندن
- برهنه کردن
- برهنیدن
- برگرداشتن
- برگشتن
- بشارت دادن
- بشردن
- بشریدن
- بطلدن
- بطلیدن
- به ازدواج در آوردن
- به خطر انداختن
- به دست آوردن
- به دست گرفتن
- به دوش کشیدن
- به وجود آوردن
- به کسی رزق دادن
- بهراردن
- بهردن
- بهرشتن
- بهریدن
- بودن
- بکاپ گرفتن
- بیدار شدن
- بیدار کردن
- بیرون کردن
- بینا کردن
- تآگهتن
- تأخیر انداختن
- تاخیر انداختن
- تالیف کردن
- تامین کردن
- تایستن
- تبدیل کردن
- تبشردن
- تحصیل کردن
- تحلیل کردن
- تحمیل کردن
- تدارک دیدن
- ترافیک
- ترایال
- ترجمار
- ترجمدن
- ترجمه کردن
- ترجمیدن
- ترغیب کردن
- ترک کردن
- ترکیدن
- تسخیر کردن
- تسک
- تسک دادن
- تسک کردن
- تسک گرفتن
- تشوقدن
- تشویق کردن
- تصمیدن
- تصمیم گرفتن
- تصور کردن
- تصویر
- تعبیر کردن
- تعریف کردن
- تعقیب کردن
- تعمق کردن
- تعمیر کردن
- تعمیم دادن
- تعیین کردن
- تغییر دادن
- تقسیم کردن
- تقویت کردن
- تلاش کردن
- تلاشیدن
- تلرثتن
- تلرثیدن
- تلفن
- تلیدن
- تمام کردن
- تمعملدن
- تمیز دادن
- تنجایدن
- توجه کردن
- توسعهدهنده سمت سرور
- توصیف کردن
- توضیح دادن
- توکل کردن
- تکرار
- تکرار کردن
- تکلیف کردن
- ثبت شدن
- ثبت کردن
- ثبتشتن
- ثبتیدن
- ثبتنام کردن
- جا انداختن
- جا دادن
- جابجا کردن
- جایدن
- جایفمدن
- جایمدن
- جایگزین کردن
- جذب کردن
- جذبیدن
- جر دادن
- جرأتیدن
- جرئتیدن
- جرمائیدن
- جلوه دادن
- جهاد کردن
- جیغ زدن
- حاضر شدن
- حبسیدن
- حذف شدن
- حذف کردن
- حذفتن
- حذفیدن
- حرام
- حرام کردن
- حرمدن
- حرمیدن
- حرکت دادن
- حرکتیدن
- حس کردن
- حستن
- حسیدن
- حصردن
- حصریدن
- حضردن
- حضریدن
- حفظ کردن
- حفظیدن
- حلال
- حلال کردن
- حلدن
- حللدن
- حلیدن
- حکمیدن
- خاتمه دادن
- خاص کردن
- خالص کردن
- خالی کردن
- خاموش کردن
- خرج کردن
- خصدن
- خصیدن
- خضوع کردن
- خطر کردن
- خلفتن
- خلفیدن
- خلق کردن
- خلوت کردن
- خلودن
- خلویدن
- خوار کردن
- خیال کردن
- داخل کردن
- دانا بودن
- دانلود کردن
- داودن
- داوری کردن
- داویدن
- دایردن
- درج کردن
- درخواست کردن
- دروغ انگاشتن