آگاه کردن
ظاهر
عَبِرْماء ([؟] عبارت) «آگاه کردن» معنیهای زیر را دارائَد ([؟] دارا است):
- تُآگَهْتَن:❖ مورد آگاهشدن قرار دادن؛
- مثال. حسن را از خرابی شیر آب آگاه کردم.معادل: حسن را از خَرِبْمائْدَن ([؟] خراب بودن) بَنْدال ([؟] وسیله قطع (شیر)) آب تُآگَهْتَم (؟ مورد آگاهشدن قرار دادم).
- تُخَبَرْدَن:❖ مورد باخبر شدن قرار دادن؛
- مثال. محمد را از آتشسوزی آمریکا آگاه کردم.معادل: محمد را از آتَشْسوزی ([؟] آتشسوزی) آمریکا تُخَبَرْدَم (؟ مورد باخبر شدن قرار دادم).
- تُهوشْتَن:❖ مورد هشیار شدن قرار دادن؛