Implement
ظاهر
انگلیسی
فعل
- ️معادل (ترجمه) فارسی «Implement»: اَسِسْتَن ([؟] پیادهسازی کردن):
اسم
- ️معادل (ترجمه) فارسی «Implement»: اَبْزار ([؟] معناء:ابزار)؛ آلَت ([؟] معناء:آلت):
- مثال. The farmer used various implements, such as plows and seeders, to prepare the land for planting.ترجمه: کشاورز هه ([؟] مذکور؛ یادشده) اَبْزارْهای ناهَمْنُوع ([؟] مختلف) هی ([؟] حرف نکره مفرد و جمع)، مانند گاوآهن و بذرپاش، را برای آمیدَن ([؟] مورد آمادهشدن برای شرایطی قرار دادن) زمین اَش (؟ آن) بِقَصْد ([؟] به قصد) کاشت بَهْرید ([؟] استفاده کرد).