Concatenate

از واژسین

انگلیسی

فعل

  1. اِلْحاقیدَن📤[≛]ملحق کردن:
    🗨️In the data processing step, we need to concatenate the input files before analysis.
    در مرحله پردازش داده، باید فایل‌های ورودی را پیش از حَلیدَن[؟]تحلیل کردن بِاِلْحاقیم.
  2. اِلْحاقِفْتَن📤[≛]الحاق کردن در شی دیگر؛ اِلْحاگُخْتَن📤[≛]الحاق کردن در خود شی:
    🗨️The programmer concatenates two strings to create a longer message.
    برنامه‌نویس هه دو رشته را برای ساختن یه پیام طولانی‌تر اِلْحاقِفْت.