Interning
ظاهر
انگلیسی
فعل
- ️معادل (ترجمه) فارسی «Interning»: زِبَرِمْدَن ([؟] مورد کارآموخته شدن قرار گرفتن):
- مثال. After interning at a software company for three months, she was offered a full-time position.ترجمه: پَسَز ([؟] پس از) زِبَرِمْدَن (؟ مورد کارآموخته شدن قرار گرفتن) در شَرِکْخانِه ([؟] شرکت) هه ([؟] مذکور؛ یادشده) بِمُدَّت ([؟] به مدت) سه ماه، یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) جایگاه روز-پُر ([؟] تمام وقت) بِهِش ([؟] به او/آن) تُوصِشْت ([؟] مورد پیشنهاد/توصیه شدن قرار داده شد).
- ️معادل (ترجمه) فارسی «Interning»: اُرِکْتَن ([؟] مورد بازداشت شدن قرار دادن):
- مثال. During the war, the government began interning foreign nationals from enemy countries.ترجمه: دَرْمُدَت ([؟] در طول) جنگ، دولت اُرِکْتَن (؟ مورد بازداشت شدن قرار دادن) تَبَعَنْدِگان ([؟] اتباع) کشورهای دشمن را شُروعْد ([؟] مورد شروعشدن قرار داد).
- ️معادل (ترجمه) فارسی «Interning»: بُنِشِمْدَن ([؟] مورد بنیاد شناخت شدن قرار دادن):
- مثال. Python optimizes memory usage by interning immutable strings that have the same content.ترجمه: پایتون با بُنِشِمْدَن (؟ مورد بنیاد شناخت شدن قرار دادن) رشتههای دِگَرِشْناپَذیر ([؟] با وضعیتداخلی غیرقابل تغییر) با محتوا یکسان تُدِک ([؟] حافظه موقت با دسترسی تصادفی (تُلِوال با دسسی کُترهای؛ RAM)) را بِهینَد ([؟] مورد بهینهسازی شدن قرار دهد).