پرش به محتوا

Commute

از واژسین

انگلیسی

فعل

  1. معادل (ترجمه) فارسی «Commute»: سِیْکامْدَن ([؟] سیر/سفر کاری کردن):
    🏺مثال. It's exhausting commuting from Brighton to London every day.🔮ترجمه: سِیْکامْدَن (؟ سیر/سفر کاری کردن) روزانه از برایتون به لندن تابْفَرْسا ([؟] معناء:تابفرسا) ئَد ([؟] است).
  2. معادل (ترجمه) فارسی «Commute»: اِکْسیرْدَن ([؟] کیمیاگری کردن):
    🏺مثال. People used to believe that you could commute base metals into gold.🔮ترجمه: مردم باوَریدِه ئیدَند ([؟] باور کرده بودند) که بتوانی فلز پست را به طلا بِاِکْسیری (؟ مورد کیمیاگری قرار بدهی).