برگرداندن
ظاهر
عَبِرات ([؟] عبارت) «برگرداندن» معنیهای زیر را دارائَد ([؟] دارا است):
- لیرِسْتَن:❖ مورد آوردن با برگشتن از جایی قرار دادن؛
- بَرْگَرْدَن:❖ مورد برگردانده شدن قرار دادن؛
- بَرْگَرِمانْدَن:❖ مورد برگشتن قرار دادن؛
- وارونْدَن:❖ مورد وارونشدن قرار دادن؛
- مثال. با وارون کردن «ایران»، کلمه «ناریا» ساخته میشود.معادل: با وارونْدَن (؟ مورد وارونشدن قرار دادن) «ایران»، واژه «ناریا» بِسازِشَد ([؟] مورد ساختهشدن قرار داده بشود).
- وَرْگَنْدَن:❖ مورد چرخاندهشدن قرار دادن؛
- مثال. وقتی بچه بودم، میتوانستم با یک ضربه یک کارت را برگردانم!معادل: وقتی بچه ئِسْتَم ([؟] بودم (فعل ربط))، تَوانائْدَم ([؟] توانا بودم) با یک ضربه یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) کارت را بِوَرْگَنَم (؟ مورد چرخاندهشدن قرار بدهم)!
- پُشْرودَن:❖ مورد پشترو شدن قرار دادن؛
- کَلْتِهْدَن:❖ مورد سروته شدن قرار دادن؛
- مثال. علی راننده خوبی است، طوریکه میتواند در یک کوچه باریک هم ماشین را برگرداند.معادل: علی رونَنْدِه ([؟] راننده) خوب هی ([؟] حرف نکره مفرد و جمع) ئِس ([؟] است)، بِطوریکِه ([؟] بهطوریکه) تَوانائَد ([؟] توانا است) در یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) کوچه باریک هم خودرو را بِکَلْتِهَد (؟ مورد سروته شدن قرار بدهد).
- کَرِچْتَن:❖ مورد بیریخت شدن قرار دادن؛
- تَرْجُمْدَن:❖ مورد ترجمهشدن قرار دادن؛
- مثال. باید این سندها را به فارسی برگردانیم.معادل: بایَد ([؟] باید) این سَنَدْنامِهها ([؟] سندها (کاغذی)) را به فارسی بِتَرْجُمیم (؟ مورد ترجمهشدن قرار بدهیم).
همچنینی ببین باز گرداندن؛ برعکس کردن؛ عکس کردن؛ بازگشت دادن؛ پس دادن؛ وارون کردن؛ پشت رو کردن؛ سروته کردن؛ از ریخت انداختن؛ ترجمه کردن