تحلیل کردن
ظاهر
عَبِرات ([؟] عبارت) «تحلیل کردن» معنیهای زیر را دارائَد ([؟] دارا است):
- شیکُورْدَن:❖ مورد تحلیل قرار دادن؛
- مثال. برای درک بهتر موضع نویسنده، باید استدلالهایش را تحلیل کنیم و ببینیم که آیا مقدماتش به نتیجهای منطقی میرسند یا نه.معادل: برای دَرْکیدَن ([؟] مورد درک قرار دادن) بِهْتَرانِه ([؟] بهشکل بهتر) نَظَرْگاه ([؟] دیدگاه؛ موضع) نِویسَنْدِه ([؟] نویسنده)، بایَد ([؟] باید) دَلِلِش ([؟] روند دلیلآوری) اَش ([؟] آن/آنرا) را بِشیکُوریم (؟ مورد تحلیل قرار بدهیم) تا بِبینیم ([؟] مورد دیدهشدن قرار بدهیم) که آیا بُنْدَلِلِدْماءْها ([؟] بنیاد دلیل شدهها (مقدمهها)) اَش ([؟] آن/آنرا) نَتِجْماء ([؟] نتیجهشو) هی ([؟] حرف نکره مفرد و جمع) منطقی را بِسَبَبَد ([؟] مورد سببشدن قرار بدهد) یا نه.
- اُلْکاوْدَن:❖ مورد تحلیل قرار دادن؛
- مثال. معلم با تحلیل کردن دقیق دادههای آماری، از وضعیت دانشآموزانش مطلع شد.معادل: آموزگار هه ([؟] مذکور؛ یادشده) با اُلْکاوْدَن (؟ مورد تحلیل قرار دادن) دِقَّتانِه ([؟] با دقت) دادههای آماری وَضِعِیَّت ([؟] حالت درونی) دانشآموزان اَش ([؟] آن/آنرا) را اَطْلِعْد ([؟] مورد اطلاعیافتن قرار داد).
- بُنْکاوْدَن:❖ مورد تحلیل قرار دادن؛
- مثال. برای اینکه یک سیستم نرمافزاری برای شرکت دایر کنم، نخست منطق کسبوکارش را تحلیل کردم.معادل: برای اینکه یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) سیستم نرمافزاری برای شَرِکْگاه ([؟] تشکل اقتصادی (شرکت)) هه ([؟] مذکور؛ یادشده) بِدایِرَم ([؟] مورد ایجاد کردن و توسعه دادن قرار بدهم)، نخست منطق کَسْبُکار ([؟] کسب و کار) اَش ([؟] آن/آنرا) را بُنْکاوْد (؟ مورد تحلیل قرار داد).
همچنینی ببین حل کردن