کلی (؟)
ظاهر
عَبِرْماء ([؟] عبارت) «کلی (؟)» معنیهای زیر را دارائَد ([؟] دارا است):
- بِسْیاری:❖ تعداد زیادی؛
- مثال. کلی دانشجو به همایش آمدند.معادل: بِسْیاری (؟ تعداد زیادی) دانشجو به همایش آیِمْدَنْد ([؟] مورد آمدهشدن قرار گرفتند).
- کَرّاتی:❖ دفعات زیادی؛
- مثال. پس از کلی تلاش، بالاخره در آزمون قبول شد.معادل: پَسَز ([؟] پس از) کَرّاتی (؟ دفعات زیادی) تَلاشْتَن ([؟] مورد تلاش قرار دادن)، دَرْنَهایَت ([؟] در نهایت) در آزمون قَبِلِشْت ([؟] مورد قبولشدن قرار داده شد).
- کُلِّمْئا:❖ کلی؛
- کُلّی:❖ کلی؛
- کُلّانِه:❖ بهشکل کلی؛
- شَدّانِه:❖ بطور شدید؛
- مثال. در نهایت، پس از کلی دقت، متوجه شدم چی میگفت.معادل: دَرْنَهایَت ([؟] در نهایت)، پَسَز ([؟] پس از) دِقَّتیدَن ([؟] مورد دقتکرده شدن قرار دادن) شَدّانِه (؟ بطور شدید)، فَهِمْدَم ([؟] مورد فهمیده شدن قرار دادم) چی بِگویْد ([؟] مورد گفتهشدن قرار بداد).
- شَدّاً:❖ بهحالت شدتیافته؛
- مثال. دیروز کلی خوشحال بودم.معادل: دیروز شَدّاً (؟ بهحالت شدتیافته) خوشحال ئِدَم ([؟] بودم).
- دَوامانِه:❖ بهشکل دوامدار؛