حللدن
ظاهر
مصدر «حَلِلْدَن»، به معنی «مورد حلالبودن قرار دادن»، از «حللـ + ـدن [※ پسوند «ـدن/ـتن»، که «مَصْدَرْنَما» نامیده میشوند، نمایانگر مصدر (اسم فرایند) بودن یک واژه است.] » ساختهشده است؛ و بن گذشته (ماضی)، کنون (مضارع)، و آینده اش، به ترتیب، «حَلِلْد»، «حَلِل»، و «حَلِلْن» میباشد.
فارسی
مصدر
- ️تلفظ: /حَلِلْدَن/📥 ❖ریشهشناسی: حللـ + ـدن [※ پسوند «ـدن/ـتن»، که «مَصْدَرْنَما» نامیده میشوند، نمایانگر مصدر (اسم فرایند) بودن یک واژه است.] | متضاد «حللدن»: حَرِمْدَن ([؟] حرام کردن (دارای حریم کردن))
- تعریف «حللدن». فرایند وَضِعْدَن ([؟] وضع کردن) یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) حد رَوائی ([؟] روایی (جایزی)) برای فعل هی ([؟] حرف نکره مفرد و جمع): [💬یا بعبارتی «مورد حلالبودن قرار دادن»]
- مثال. حَلِلْدَن (؟ مورد حلالبودن قرار دادن) خوردن گوشت گوسفند لطف خدا ئَد ([؟] است).
عملواژه
- ️تلفظ: /حَلِلْدَن/📥 بن ماضی، مضارع، و آینده مصدر «حللدن»: ▶ «حَلِلْد» (بنگذشته «حللدن»)، «حَلِل» (بنکنون «حللدن»)، «حَلِلْن» (بنآینده «حللدن») ◀
- تعریف «حللدن». یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) حد رَوائی ([؟] روایی (جایزی)) را برای فعل هی ([؟] حرف نکره مفرد و جمع) وَضِعْدَن ([؟] وضع کردن): [💬یا بعبارتی «مورد حلالبودن قرار دادن»]
- مثال. خدا خوردن گوشت گوسفند را حَلِلْدِه (؟ حلال کرده).
عَمَلْواژههای ناوَقْعائی فَرْمانی سادی «حَلِلْدَن»「؟」 🎯 💡 🌟 | |||||||
نَهادْنَما | تَکْتایی | جَمْعْتایی | |||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
یکم [※ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «من» است.] | دوم [※ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «تو» است.] | سوم [※ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «او» است.] | یکم [※ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «مَنان ([؟] ما (ضمیر اول شخص جمع))» است.] | دوم [※ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «تُویان ([؟] شما (ضمیر دوم شخص جمع))» است.] | سوم [※ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «اویان ([؟] آنها (ضمیر سوم شخص جمع انسانی))» است.] | ||
مثبت [※ فراثاء:بنجمله/عملواژه/ناوقعائی/فرمانی/سادی/مثبت] | - | آواثاء:بحلل | - | - | آواثاء:بحللید | - | |
منفی [※ فراثاء:بنجمله/عملواژه/ناوقعائی/فرمانی/سادی/منفی] | - | آواثاء:نحلل | - | - | آواثاء:نحللید | - |
ترجمه
وَضِعْدَن (؟ وضع کردن) حد رَوائی (؟ روایی (جایزی))
- ترجمه (معادل) انگلیسی «حللدن»: To make lawful؛ ترجمه (معادل) نگاراء:T+/legalize «حللدن»: To legalize؛ ترجمه (معادل) نگاراء:T+/declare «حللدن»: To declare halal