تبدیل کردن
ظاهر
عِبُرْماء ([؟] عبارت) «تبدیل کردن» معنیهای زیر را دارائَد ([؟] دارا است):
- بَدِلْدَن:❖ مورد تبدیلشدن قرار دادن؛
- مثال. پیش از سفر، بهتر است پولت را تبدیل کنی.معادل: هایَد ([؟] بهتره) پیشَز ([؟] پیش از) سَفَرِمْدَن ([؟] مورد مسافرتکردن قرار گرفتن) پول اَت ([؟] تو) را بِبَدِلی (؟ مورد تبدیلشدن قرار بدهی).
- دِگَرْدَن:❖ مورد تغییر خصوصیت قرار دادن؛
- مثال. گاهی تبدیل کردن یک کارخانه به دفتر کار، بد نیست.معادل: گاهی دِگَرْدَن (؟ مورد تغییر خصوصیت قرار دادن) کارخانه به اِدارْگاه ([؟] مکان اداری (دفتر)) نَبَدْمائَد ([؟] بد نیست).
- غِیْرْدَن:❖ مورد تغییرداده شدن قرار دادن؛
- مثال. اگر کیمیاگر بودم، حتما آهن را به طلا تبدیل میکردم.معادل: اگر اِکْسیرَنْدِه ([؟] معناء:اکسیرنده) ئِدَم ([؟] بودم)، حتما آهن را به طلا بِغِیْرْدَم (؟ مورد تغییرداده شدن قرار بدادم).