پرش به محتوا

تکلفدن

از واژسین
نسخهٔ تاریخ ‏۵ آذر ۱۴۰۴، ساعت ۰۶:۲۵ توسط Hakhsin (بحث | مشارکت‌ها) (Hakhsin صفحهٔ کلفدن را به تکلفدن منتقل کرد)

مصدر «تَکَلِفْدَن» به‌معنی «مورد تکلیف‌گرفته قرار دادن» می‌باشد؛ به‌عبارتی دیگر، فرایندی که در آن کسی یا چیزی به انجام عملی مکلف بشود. این مصدر از «تـ [ پیشوند «تَـ» یک «وَنْدامو» برای قرار دادن «مفعول» در نقش «فاعل» مصدر پایه است.] + ـکلفدن» ساخته‌شده است.

; بن‌های تصریفی «تَکَلِفْدَن»

بن‌های تصریفی «تَکَلِفْدَن» به‌گونه زیر ساخته می‌شوند:

  • بُنْ‌پیشْگُذَشْتِه [ پایه فعل‌های گذشته در گذشته] : تعویض مَصْدَرْنَما «ـدن» با «ـِتْد» ← «تَکَلِفِتْد»
  • بُنْ‌گُذَشْتِه [ پایه فعل ماضی] : مصدر بدون «ن» مَصْدَرْنَما ← «تَکَلِفْد»
  • بُنْ‌پَسْگُذَشْتِه [ پایه فعل‌های آینده در گذشته] : تعویض مَصْدَرْنَما «ـدن» با «ـِتْن» ← «تَکَلِفِتْن»
  • بُنْ‌کُنون [ پایه فعل مضارع] : مصدر بدون مَصْدَرْنَما ← «تَکَلِف»
  • بُنْ‌پیشْآیَنْدِه [ پایه فعل‌های گذشته در آینده] : تعویض مَصْدَرْنَما با «ـِنْت» ← «تَکَلِفِنْت»
  • بُنْ‌آیَنْدِه [ پایه فعل آینده] : مصدر بدون «د» مَصْدَرْنَما ← «تَکَلِفْن»
  • بُنْ‌پَسْآیَنْدِه [ پایه فعل‌های آینده در آینده] : تعویض مَصْدَرْنَما با «ـِنْن» ← «تَکَلِفِنْن»

فارسی

مصدر

  1. تعریف «تکلفدن». فرایند دادن وظیفه هی ([؟] حرف نکره مفرد و جمع) به کس یا سیستم هی ([؟] حرف نکره مفرد و جمع):‌ [💬یا بعبارتی «مورد تکلیف‌گرفته قرار دادن»]
    🚀مثال. کَلِفْدَن (؟ مورد تکلیف‌گرفتن قرار دادن) اَنِجاژ ([؟] انجام) کارهای دشوار به انسان‌های ناتوان شایِسْناک ([؟] دارای شایستیت) نائَد ([؟] نیست (فعل ربط)).🌐ترجمه: تکلیف کردن انجام کارهای دشوار به انسان‌های ناتوان شایسته نیست.

عملواژه

  • 🗣تلفظ: /تَکَلِفْدَن/📥 بن ماضی، مضارع، و آینده مصدر «تکلفدن»: بن گذشته در گذشته «تکلفدن»: «تَکَلِفِتْد»؛ بن گذشته «تکلفدن»: «تَکَلِفْد»؛ بن آینده در گذشته «تکلفدن»: «تَکَلِفِتْن»«تَکَلِف» (بن‌کنون «تکلفدن»)، ؛ بن گذشته در آینده «تکلفدن»: «تَکَلِفِنْت»؛ بن آینده «تکلفدن»: «تَکَلِفْن»؛ بن آینده در آینده «تکلفدن»: «تَکَلِفِنْن»
  1. تعریف «تکلفدن». وظیفه هی ([؟] حرف نکره مفرد و جمع) را به کس یا سیستم هی ([؟] حرف نکره مفرد و جمع) دادن:‌ [💬یا بعبارتی «مورد تکلیف‌گرفته قرار دادن»]
    🚀مثال. دوشیدن روزانه گاوها را به دختر اَش ([؟] آن/آنرا) کَلِفْد (؟ مورد تکلیف‌شدن قرار داد).🌐ترجمه: دوشیدن روزانه گاوها را به دخترش تکلیف کرد.
عَمَلْواژه‌های اَنِجائی نافَرْجامی سادی «تَکَلِفْدَن»「؟」 🎯 💡 🌟
نَهادْنَما تَکْتایی جَمِعْتایی
یکم [ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «من» است.] دوم [ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «تو» است.] سوم [ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «او» است.] یکم [ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «مَنان ([؟] ما (ضمیر اول شخص جمع))» است.] دوم [ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «تُویان ([؟] شما (ضمیر دوم شخص جمع))» است.] سوم [ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «اویان ([؟] آن‌ها (ضمیر سوم شخص جمع انسانی))» است.]
قبل پیشْگُذَشْتِه [ فراثاء:عملواژه/زمانما/پیشگذشته] آواثاء:تکلفتدم آواثاء:تکلفتدی تَکَلِفِتْد آواثاء:تکلفتدیم آواثاء:تکلفتدید آواثاء:تکلفتدند
گُذَشْتِه [ فراثاء:عملواژه/زمانما/گذشته] آواثاء:تکلفدم آواثاء:تکلفدی تَکَلِفْد آواثاء:تکلفدیم آواثاء:تکلفدید آواثاء:تکلفدند
پَسْگُذَشْتِه [ فراثاء:عملواژه/زمانما/پسگذشته] آواثاء:تکلفتنم آواثاء:تکلفتنی آواثاء:تکلفتند آواثاء:تکلفتنیم آواثاء:تکلفتنید آواثاء:تکلفتنند
حال کُنون [ فراثاء:عملواژه/زمانما/کنون] آواثاء:تکلفم آواثاء:تکلفی آواثاء:تکلفَد آواثاء:تکلفیم آواثاء:تکلفید آواثاء:تکلفند
بعد پیشْآیَنْدِه [ فراثاء:عملواژه/زمانما/پیشآینده] آواثاء:تکلفنتم آواثاء:تکلفنتی تَکَلِفِنْت آواثاء:تکلفنتیم آواثاء:تکلفنتید آواثاء:تکلفنتند
آیَنْدِه [ فراثاء:عملواژه/زمانما/آینده] آواثاء:تکلفنم آواثاء:تکلفنی آواثاء:تکلفنَد آواثاء:تکلفنیم آواثاء:تکلفنید آواثاء:تکلفنند
پَسْآیَنْدِه [ فراثاء:عملواژه/زمانما/پسآینده] آواثاء:تکلفننم آواثاء:تکلفننی آواثاء:تکلفننَد آواثاء:تکلفننیم آواثاء:تکلفننید آواثاء:تکلفننند
عَمَلْواژه‌های اَنِجائی فَرْمانی سادی «تَکَلِفْدَن»「؟」 🎯 💡 🌟
نَهادْنَما تَکْتایی جَمِعْتایی
یکم [ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «من» است.] دوم [ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «تو» است.] سوم [ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «او» است.] یکم [ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «مَنان ([؟] ما (ضمیر اول شخص جمع))» است.] دوم [ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «تُویان ([؟] شما (ضمیر دوم شخص جمع))» است.] سوم [ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «اویان ([؟] آن‌ها (ضمیر سوم شخص جمع انسانی))» است.]
مُثْبَت [ فراثاء:عملواژه/فرمانی/مثبت] - آواثاء:بتکلف - - آواثاء:بتکلفید -
طَرْدی [ فراثاء:عملواژه/فرمانی/منفی/طردی] - آواثاء:نتکلف - - آواثاء:نتکلفید -
حَذَری [ فراثاء:عملواژه/فرمانی/منفی/حذری] - آواثاء:ناتکلف - - آواثاء:ناتکلفید -

ترجمه

دادن وظیفه هی (؟ حرف نکره مفرد و جمع)
  • ترجمه (معادل) انگلیسی «تکلفدن»: To assign