درست کردن
ظاهر
عَبِرات ([؟] عبارت) «درست کردن» معنیهای زیر را دارائَد ([؟] دارا است):
- دُرُسْدَن:❖ مورد درستشدن قرار دادن؛
- مثال. دیروز لپتاپم را درست کردم.معادل: دیروز اَبْرایانال ([؟] لپتاپ) اَم ([؟] من/خودم) را دُرُسْدَم (؟ مورد درستشدن قرار دادم).
- سازْدَن:❖ مورد ساختهشدن قرار دادن؛
- مثال. برای درست کردن یک جاده جدید، از روی اجبار چند درخت کهنسال را قطع کردند.معادل: برای سازْدَن (؟ مورد ساختهشدن قرار دادن) یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) جاده جدید، تَجَبِّرانِه ([؟] بهشکل مجبوری) چند درخت کهنسال را قَطِعْدَنْد ([؟] مورد قطعشدن قرار دادند).
همچنین ببین: تعمیر کردن؛ اصلاح کردن؛ سالم کردن؛ ساختن