پرش به محتوا

Task

از واژسین
نسخهٔ تاریخ ‏۱۲ دی ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۵۱ توسط Hakhsin (بحث | مشارکت‌ها) (آغازدن)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

انگلیسی

فعل

  1. معادل (ترجمه) فارسی «Task»: کارِسْتَن ([؟] وظیفه‌ای از پروژه را مورد محول‌شدن قرار دادن):
    🏺مثال. The manager tasked her team to come up with innovative marketing strategies.🔮ترجمه: دَبِّرَنْدِه ([؟] مدیر) هه ([؟] مذکور؛ یادشده) اِرائْدَن ([؟] ارائه کردن) راهبرد‌های بازاریابی نوآورانه را به تیم اَش ([؟] آن) کارِسْت (؟ محول کرد).
  2. معادل (ترجمه) فارسی «Task»: کَلِفْتَن ([؟] مکلف کردن):
    🏺مثال. The teacher tasked her students with a challenging paper.🔮ترجمه: آموزگار هه ([؟] مذکور؛ یادشده) دانش‌اموزان اَش ([؟] آن) را به نوشتن یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) مقاله چالشی کَلِفْت (؟ مورد تکلیف قرار داد).
  3. معادل (ترجمه) فارسی «Task»: گُمِرْدَن ([؟] گماشتن؛ گماردن):
    🏺مثال. They tasked the committee with evaluating the new policy proposals.🔮ترجمه: اویان ([؟] آن‌ها (ضمیر سوم شخص جمع انسانی)) کمیته هه ([؟] مذکور؛ یادشده) را برای اَرْزیدَن ([؟] ارزیابی کردن) پیشنهادهای سیاسی جدید گُمِرْدَنْد (؟ گماردند).

اسم

  1. معادل (ترجمه) فارسی «Task»: کارِسْماء ([؟] وظیفه محول‌شونده):
    🏺مثال. Each team member was given a different task to ensure project success.🔮ترجمه: به هر عضو تیم یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) کارِسْماء (؟ وظیفه محول‌شونده) مُتِفْمِئا ([؟] متفاوت) برای مُطْمِمْدَن ([؟] اطمینان یافتن) از مُوَقِّمْدَن ([؟] موفقیت یافتن) دِهِشْت ([؟] داده شد).
  2. معادل (ترجمه) فارسی «Task»: کَلِفْماء ([؟] تکلیف):
    🏺مثال. For homework, the teacher assigned a reading task to help improve comprehension skills.🔮ترجمه: برای کارْمَنْزِل ([؟] کار در خانه)، آموزگار هه ([؟] مذکور؛ یادشده) کَلِفْماء (؟ تکلیف) خواندن را برای اَفْزونْدَن ([؟] افزایش دادن میزان) مهارت دَرْکایی ([؟] توانایی درک کردن (درک‌مطلب)) کَلِفْت ([؟] مورد تکلیف قرار داد).
  3. معادل (ترجمه) فارسی «Task»: تُکارْسِش ([؟] فرایند محول کردن کار):
    🏺مثال. The software paused the task to update the progress bar.🔮ترجمه: نرم‌افزار هه ([؟] مذکور؛ یادشده) تُکارْسِش (؟ فرایند محول کردن کار) را برای اَلانْدَن ([؟] به‌روز کردن) نوار کُمِلْنَما ([؟] پیشرفت‌نما؛ تکمیل‌نما) مَکِثْت ([؟] مورد مکث قرار داد).
  4. معادل (ترجمه) فارسی «Task»: گِرِفْتاری ([؟] مشغله):
    🏺مثال. Completing this report is my primary task for the day.🔮ترجمه: کُمِلْدَن ([؟] مورد کامل‌شدن قرار دادن) این گزارش گِرِفْتاری (؟ مشغله) اصلی این روزهای من ئَد ([؟] است).