Task
ظاهر
انگلیسی
فعل
- ️معادل (ترجمه) فارسی «Task»: کارِسْتَن ([؟] وظیفهای از پروژه را مورد محولشدن قرار دادن):
- مثال. The manager tasked her team to come up with innovative marketing strategies.ترجمه: دَبِّرَنْدِه ([؟] مدیر) هه ([؟] مذکور؛ یادشده) اِرائْدَن ([؟] ارائه کردن) راهبردهای بازاریابی نوآورانه را به تیم اَش ([؟] آن) کارِسْت (؟ محول کرد).
- ️معادل (ترجمه) فارسی «Task»: کَلِفْتَن ([؟] مکلف کردن):
- ️معادل (ترجمه) فارسی «Task»: گُمِرْدَن ([؟] گماشتن؛ گماردن):
اسم
- ️معادل (ترجمه) فارسی «Task»: کارِسْماء ([؟] وظیفه محولشونده):
- مثال. Each team member was given a different task to ensure project success.ترجمه: به هر عضو تیم یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) کارِسْماء (؟ وظیفه محولشونده) مُتِفْمِئا ([؟] متفاوت) برای مُطْمِمْدَن ([؟] اطمینان یافتن) از مُوَقِّمْدَن ([؟] موفقیت یافتن) دِهِشْت ([؟] داده شد).
- ️معادل (ترجمه) فارسی «Task»: کَلِفْماء ([؟] تکلیف):
- مثال. For homework, the teacher assigned a reading task to help improve comprehension skills.ترجمه: برای کارْمَنْزِل ([؟] کار در خانه)، آموزگار هه ([؟] مذکور؛ یادشده) کَلِفْماء (؟ تکلیف) خواندن را برای اَفْزونْدَن ([؟] افزایش دادن میزان) مهارت دَرْکایی ([؟] توانایی درک کردن (درکمطلب)) کَلِفْت ([؟] مورد تکلیف قرار داد).
- ️معادل (ترجمه) فارسی «Task»: تُکارْسِش ([؟] فرایند محول کردن کار):
- مثال. The software paused the task to update the progress bar.ترجمه: نرمافزار هه ([؟] مذکور؛ یادشده) تُکارْسِش (؟ فرایند محول کردن کار) را برای اَلانْدَن ([؟] بهروز کردن) نوار کُمِلْنَما ([؟] پیشرفتنما؛ تکمیلنما) مَکِثْت ([؟] مورد مکث قرار داد).
- ️معادل (ترجمه) فارسی «Task»: گِرِفْتاری ([؟] مشغله):