پرش به محتوا

کلفدن

از واژسین
نسخهٔ تاریخ ‏۷ مهر ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۵۴ توسط Hakhsin (بحث | مشارکت‌ها) (آغازدن)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

مصدر «کَلِفْدَن»، به‌معنی «مورد تکلیف‌شدن قرار دادن» می‌باشد؛ به‌عبارتی دیگر، فرایندی که در آن انجام کاری واجب یا ضروری بشود. این مصدر از «کلفـ + ـدن [ پسوند «ـدن/ـتن»، که «مَصْدَرْنَما» نامیده می‌شوند، نمایانگر مصدر (اسم فرایند) بودن یک واژه است.] » ساخته‌شده است.

; بن‌های تصریفی «کَلِفْدَن»

بن‌های تصریفی «کَلِفْدَن» به‌گونه زیر ساخته می‌شوند:

  • بُنْ‌پیشْگُذَشْتِه [ پایه فعل‌های گذشته در گذشته] : تعویض مَصْدَرْنَما «ـدن» با «ـتد» یا «ـتن» با «ـدت» ← «کَلِفِتْد»
  • بُنْ‌گُذَشْتِه [ پایه فعل ماضی] : مصدر بدون «ن» مَصْدَرْنَما ← «کَلِفْد»
  • بُنْ‌پَسْگُذَشْتِه [ پایه فعل‌های آینده در گذشته] : تعویض مَصْدَرْنَما «ـدن» با «ـِتْن» یا «ـتن» با «ـِدْن» ← «کَلِفِتْن»
  • بُنْ‌کُنون [ پایه فعل مضارع] : مصدر بدون مَصْدَرْنَما ← «کَلِف»
  • بُنْ‌پیشْآیَنْدِه [ پایه فعل‌های گذشته در آینده] : تعویض مَصْدَرْنَما با «ـِنْت» ← «کَلِفِنْت»
  • بُنْ‌آیَنْدِه [ پایه فعل آینده] : مصدر بدون «د» یا «تـ» مَصْدَرْنَما ← «کَلِفْن»
  • بُنْ‌پَسْآیَنْدِه [ پایه فعل‌های آینده در آینده] : تعویض مَصْدَرْنَما با «ـِنْن» ← «کَلِفِنْن»

فارسی

مصدر

  1. تعریف «کلفدن». فرایند دادن وظیفه هی ([؟] حرف نکره مفرد و جمع) به کس یا سیستم هی ([؟] حرف نکره مفرد و جمع):‌ [💬یا بعبارتی «مورد تکلیف‌شدن قرار دادن»]
    🚀مثال. کَلِفْدَن (؟ مورد تکلیف‌شدن قرار دادن) اَنِجاژ ([؟] انجام) کارهای دشوار به انسان‌های ناتوان شایِسْناک ([؟] دارای شایستیت) نائَد ([؟] نیست).🌐ترجمه: تکلیف کردن انجام کارهای دشوار به انسان‌های ناتوان شایسته نیست.

عملواژه

  • 🗣تلفظ: /کَلِفْدَن/📥 بن ماضی، مضارع، و آینده مصدر «کلفدن»: بن گذشته در گذشته «کلفدن»: «کَلِفِتْد»؛ بن گذشته «کلفدن»: «کَلِفْد»؛ بن آینده در گذشته «کلفدن»: «کَلِفِتْن»«کَلِف» (بن‌کنون «کلفدن»)، ؛ بن گذشته در آینده «کلفدن»: «کَلِفِنْت»؛ بن آینده «کلفدن»: «کَلِفْن»؛ بن آینده در آینده «کلفدن»: «کَلِفِنْن»
  1. تعریف «کلفدن». وظیفه هی ([؟] حرف نکره مفرد و جمع) را به کس یا سیستم هی ([؟] حرف نکره مفرد و جمع) دادن:‌ [💬یا بعبارتی «مورد تکلیف‌شدن قرار دادن»]
    🚀مثال. دوشیدن روزانه گاوها را به دختر اَش ([؟] آن/آنرا) کَلِفْد (؟ مورد تکلیف‌شدن قرار داد).🌐ترجمه: دوشیدن روزانه گاوها را به دخترش تکلیف کرد.
عَمَلْواژه‌های اَنِجائی نافَرْجامی سادی «کَلِفْدَن»「؟」 🎯 💡 🌟
نَهادْنَما تَکْتایی جَمِعْتایی
یکم [ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «من» است.] دوم [ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «تو» است.] سوم [ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «او» است.] یکم [ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «مَنان ([؟] ما (ضمیر اول شخص جمع))» است.] دوم [ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «تُویان ([؟] شما (ضمیر دوم شخص جمع))» است.] سوم [ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «اویان ([؟] آن‌ها (ضمیر سوم شخص جمع انسانی))» است.]
قبل پیشْگُذَشْتِه [ فراثاء:عملواژه/زمانما/پیشگذشته] آواثاء:کلفتدم آواثاء:کلفتدی کَلِفِتْد آواثاء:کلفتدیم آواثاء:کلفتدید آواثاء:کلفتدند
گُذَشْتِه [ فراثاء:عملواژه/زمانما/گذشته] آواثاء:کلفدم آواثاء:کلفدی کَلِفْد آواثاء:کلفدیم آواثاء:کلفدید آواثاء:کلفدند
پَسْگُذَشْتِه [ فراثاء:عملواژه/زمانما/پسگذشته] آواثاء:کلفتنم آواثاء:کلفتنی آواثاء:کلفتند آواثاء:کلفتنیم آواثاء:کلفتنید آواثاء:کلفتنند
حال کُنون [ فراثاء:عملواژه/زمانما/کنون] آواثاء:کلفم آواثاء:کلفی آواثاء:کلفَد آواثاء:کلفیم
  1. تغییر_مسیر آواثاء:کلفت
آواثاء:کلفند
بعد پیشْآیَنْدِه [ فراثاء:عملواژه/زمانما/پیشآینده] آواثاء:کلفنتم آواثاء:کلفنتی کَلِفِنْت آواثاء:کلفنتیم آواثاء:کلفنتید آواثاء:کلفنتند
آیَنْدِه [ فراثاء:عملواژه/زمانما/آینده] آواثاء:کلفنم آواثاء:کلفنی آواثاء:کلفنَد آواثاء:کلفنیم آواثاء:کلفنید آواثاء:کلفنند
پَسْآیَنْدِه [ فراثاء:عملواژه/زمانما/پسآینده] آواثاء:کلفننم آواثاء:کلفننی آواثاء:کلفننَد آواثاء:کلفننیم آواثاء:کلفننید آواثاء:کلفننند
عَمَلْواژه‌های اَنِجائی فَرْمانی سادی «کَلِفْدَن»「؟」 🎯 💡 🌟
نَهادْنَما تَکْتایی جَمِعْتایی
یکم [ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «من» است.] دوم [ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «تو» است.] سوم [ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «او» است.] یکم [ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «مَنان ([؟] ما (ضمیر اول شخص جمع))» است.] دوم [ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «تُویان ([؟] شما (ضمیر دوم شخص جمع))» است.] سوم [ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «اویان ([؟] آن‌ها (ضمیر سوم شخص جمع انسانی))» است.]
مُثْبَت [ فراثاء:عملواژه/فرمانی/مثبت] - آواثاء:بکلف - - آواثاء:بکلفید -
طَرْدی [ فراثاء:عملواژه/فرمانی/منفی/طردی] - آواثاء:نکلف - - آواثاء:نکلفید -
حَذَری [ فراثاء:عملواژه/فرمانی/منفی/حذری] - آواثاء:ناکلف - - آواثاء:ناکلفید -

ترجمه

دادن وظیفه هی (؟ حرف نکره مفرد و جمع)
  • ترجمه (معادل) انگلیسی «کلفدن»: To assign