خدمت کردن
ظاهر
عَبِرات ([؟] عبارت) «خدمت کردن» معنیهای زیر را دارائَد ([؟] دارا است):
- تَخَدِمْدَن:❖ مورد خدمتگرفته قرار دادن؛
- مثال. حدودا پنج سال در آن شرکت خدمت کردم.معادل: حُدوییاً ([؟] در حدود (حدودا)) پنج سال در شَرِکْگاه ([؟] تشکل اقتصادی (شرکت)) هه ([؟] مذکور؛ یادشده) تَخَدِمْدَم (؟ مورد خدمتگرفته قرار دادم).
- مثال. حدودا دو سال به مادرش خدمت میکرد.معادل: حُدوییاً ([؟] در حدود (حدودا)) دو سال مادر اَش ([؟] آن/آنرا) را میتَخَدِمْد (؟ مورد خدمتگرفته قرار میداد).
همچنین ببین: خدمت دادن؛ انجام وظیفه کردن؛ کار کردن