حستن
ظاهر
مصدر «حِسّْتَن»، به معنی «حس کردن»، از «حسـ + ـتن [※ «مَصْدَرْنَما» به هر یک از پسوندهای «ـدن» و «ـتن» که نمایانگر مصدر (اسم فرایند) بودن یک واژه اند، میگویند.] » ساختهشده است؛ و بن گذشته (ماضی)، کنون (مضارع)، و آینده اش، به ترتیب، «آواثاء:حست»، «آواثاء:حس»، و «آواثاء:حسن» میباشد.
فارسی
مصدر
- ️تلفظ: /حِسّْتَن/📥 ریشهشناسی: حسـ + ـتن [※ «مَصْدَرْنَما» به هر یک از پسوندهای «ـدن» و «ـتن» که نمایانگر مصدر (اسم فرایند) بودن یک واژه اند، میگویند.]
- تعریف «حستن». فرایند دریافتن ویژگی چیزی ازطریق تواناییهای بینایی، شنوایی، چشایی، بویایی، یا لَمْسایی ([؟] لامسه): [💬یا بعبارتی «حس کردن»]
عملواژه
- ️تلفظ: /حِسّْتَن/📥 بن ماضی، مضارع، و آینده مصدر «حستن»: ▶ «آواثاء:حست» (بنگذشته «حستن»)، «آواثاء:حس» (بنکنون «حستن»)، «آواثاء:حسن» (بنآینده «حستن») ◀
- تعریف «حستن». ویژگی چیزی را ازطریق تواناییهای بینایی، شنوایی، چشایی، بویایی، یا لَمْسایی ([؟] لامسه) دریافتن: [💬یا بعبارتی «حس کردن»]
- مثال. تا به خانه اِمان ([؟] ما) دَرونِمْدَم ([؟] وارد شدم)، بوی خوش غذا را حِسّْتَم (؟ حس کردم).
عَمَلْواژههای ناوَقْعائی فَرْمانی سادی «حِسّْتَن» 「؟」 🎯 💡 🌟 | |||||||
نَهادْنَما | تَکْتایی | جَمْعْتایی | |||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
یکم [※ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «من» است.] | دوم [※ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «تو» است.] | سوم [※ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «او» است.] | یکم [※ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «مَنان ([؟] ما (ضمیر اول شخص جمع))» است.] | دوم [※ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «تُویان ([؟] شما (ضمیر دوم شخص جمع))» است.] | سوم [※ اگر نهاد انسان یا موجود عاقل باشد، معادل ضمیر «اویان ([؟] آنها (ضمیر سوم شخص جمع انسانی))» است.] | ||
مثبت [※ فراثاء:بنجمله/عملواژه/ناوقعائی/فرمانی/سادی/مثبت] | - | آواثاء:بحس | - | - | آواثاء:بحسید | - | |
منفی [※ فراثاء:بنجمله/عملواژه/ناوقعائی/فرمانی/سادی/منفی] | - | آواثاء:نحس | - | - | آواثاء:نحسید | - |
ترجمه
دریافتن ازطریق حِسّاییهای پنجگانه
- ترجمه (معادل) انگلیسی «حستن»: sense
همصدرها
هممصدرهای ناصَریح «حِسّْتَن» | |||||||
سانَّما[+ «ـدن/ـتن» [※ «مَصْدَرْنَما» به هر یک از پسوندهای «ـدن» و «ـتن» که نمایانگر مصدر (اسم فرایند) بودن یک واژه اند، میگویند.] ] | گُزارِشی- | گُزاری«ـا» [※ میانوند «ـا» یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) «سانَّما کُنائی» است که برای نشاندادن عاقل یا با اراده بودن فاعل استفاده میشود؛ مثل «اِرْثادَن ([؟] معناء:ارثادن)».] | اَنْگیزی«ـانـ» [※ میانوند «ـانـ» یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) «سانَّما کُنائی» است که برای نشاندادن انجام فعل بوسیله کسی که توسط یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) فاعل عاقل و با اراده مجاب شده، استفاده میشود؛ مثل «قَبولانْدَن ([؟] مورد پذیرفتهشدن قرار دادن)».] | سَبَبی«ـار» [※ میانوند «ـار» یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) «سانَّما کُنائی» است که برای نشاندادن انجام فعل بوسیله سیستمی که توسط یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) فاعل عاقل و با اراده برنامهریزی شده، استفاده میشود؛ مثل «اِجْرارْدَنْ ([؟] توسط سیستم به اجرا در آوردن)».] | باعِثی«ـابـ» [※ میانوند «ـابـ» یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) «سانَّما کُنائی» است که برای نشاندادن انجام فعل توسط پدیدهای بوسیله کسی که مجاب یا مجبور شده، استفاده میشود؛ مثل «خورابْدَن ([؟] معناء:خورابدن)» در «سرما گندمها را [به پرندگان] خُورابْد (؟ معناء:خورابد)».] | حَقایی«ـژ» [※ میانوند «ـژ» یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) «سانَّما کُنائی» است که برای نشاندادن فعلی است که براثر یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) حقیقت یا واقعیت رخمیدهد، استفاده میشود؛ مثل «فَراموژْدَن ([؟] فراموش کردن)» در «اسم دوستم را فَراموژْدَم (؟ معناء:فراموژدم)».] | |
---|---|---|---|---|---|---|---|
ناصَریح | کُنْمادین«ـمـ» [※ میانوند «ـمـ» یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) «سانَّما ناکُنائی» است که برای ساختن مصدر ناگذرا استفاده میشود؛ مثل، «ذِکْرِمْدَن ([؟] متذکر شدن (دچار یادآوردن خود شدن))» در «احتمالا با این متن بِذِکْرِمَد ([؟] متذکر بشود)».] | [[حسمدن|آواثاء:حسمدن]] ([؟] معناء:حسمدن) | [[حسمادن|آواثاء:حسمادن]] ([؟] معناء:حسمادن) | [[حسماندن|آواثاء:حسماندن]] ([؟] معناء:حسماندن) | [[حسماردن|آواثاء:حسماردن]] ([؟] معناء:حسماردن) | [[حسمابدن|آواثاء:حسمابدن]] ([؟] معناء:حسمابدن) | [[حسمژدن|آواثاء:حسمژدن]] ([؟] معناء:حسمژدن) |
کُنادین- | حِسّْتَن ([؟] حس کردن) | [[حسادن|آواثاء:حسادن]] ([؟] معناء:حسادن) | [[حساندن|آواثاء:حساندن]] ([؟] معناء:حساندن) | [[حساردن|آواثاء:حساردن]] ([؟] معناء:حساردن) | [[حسابدن|آواثاء:حسابدن]] ([؟] معناء:حسابدن) | [[حسژدن|آواثاء:حسژدن]] ([؟] معناء:حسژدن) | |
کُناشْتین«ـ*شـ» [※ میانوند «ـشـ» یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) «سانَّما ناکُنائی» است که برای ساختن مصدر مجهول ناگذرا استفاده میشود؛ مثل، «بَهْرِشْتَن ([؟] استفاده شدن)» در «چسب هه ([؟] مذکور؛ یادشده) بِبَهْرِشَد (؟ استفاده میشود)».] | [[حسشتن|آواثاء:حسشتن]] ([؟] معناء:حسشتن) | [[حساشتن|آواثاء:حساشتن]] ([؟] معناء:حساشتن) | [[حسانشتن|آواثاء:حسانشتن]] ([؟] معناء:حسانشتن) | [[حسارشتن|آواثاء:حسارشتن]] ([؟] معناء:حسارشتن) | [[حسابشتن|آواثاء:حسابشتن]] ([؟] معناء:حسابشتن) | [[حسژشتن|آواثاء:حسژشتن]] ([؟] معناء:حسژشتن) | |
کُنِشانْدین«ـش*ـ» [※ میانوند «ـشـ» یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) «سانَّما ناکُنائی» است که برای ساختن مصدر مجهول گذرا استفاده میشود؛ مثل، «خُورِشانْدَن ([؟] مورد خوردهشدن به علت سوقیافتگی قرار دادن)» در «علی غذا اَم ([؟] من/خودم) را خُورِشانْد ([؟] مورد خوردهشدن به علت سوقیافتگی قرار داد)».] | - | - | [[حسشاندن|آواثاء:حسشاندن]] ([؟] معناء:حسشاندن) | [[حسشاردن|آواثاء:حسشاردن]] ([؟] معناء:حسشاردن) | [[حسشابدن|آواثاء:حسشابدن]] ([؟] معناء:حسشابدن) | [[حسشژدن|آواثاء:حسشژدن]] ([؟] معناء:حسشژدن) |
هممصدرهای نااَثَری «حِسّْتَن» | |||||||
سانَّما[+ «ـدن/ـتن» [※ «مَصْدَرْنَما» به هر یک از پسوندهای «ـدن» و «ـتن» که نمایانگر مصدر (اسم فرایند) بودن یک واژه اند، میگویند.] ] | گُزارِشی- | گُزاری«ـا» [※ میانوند «ـا» یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) «سانَّما کُنائی» است که برای نشاندادن عاقل یا با اراده بودن فاعل استفاده میشود؛ مثل «اِرْثادَن ([؟] معناء:ارثادن)».] | اَنْگیزی«ـانـ» [※ میانوند «ـانـ» یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) «سانَّما کُنائی» است که برای نشاندادن انجام فعل بوسیله کسی که توسط یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) فاعل عاقل و با اراده مجاب شده، استفاده میشود؛ مثل «قَبولانْدَن ([؟] مورد پذیرفتهشدن قرار دادن)».] | سَبَبی«ـار» [※ میانوند «ـار» یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) «سانَّما کُنائی» است که برای نشاندادن انجام فعل بوسیله سیستمی که توسط یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) فاعل عاقل و با اراده برنامهریزی شده، استفاده میشود؛ مثل «اِجْرارْدَنْ ([؟] توسط سیستم به اجرا در آوردن)».] | باعِثی«ـابـ» [※ میانوند «ـابـ» یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) «سانَّما کُنائی» است که برای نشاندادن انجام فعل توسط پدیدهای بوسیله کسی که مجاب یا مجبور شده، استفاده میشود؛ مثل «خورابْدَن ([؟] معناء:خورابدن)» در «سرما گندمها را [به پرندگان] خُورابْد (؟ معناء:خورابد)».] | حَقایی«ـژ» [※ میانوند «ـژ» یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) «سانَّما کُنائی» است که برای نشاندادن فعلی است که براثر یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) حقیقت یا واقعیت رخمیدهد، استفاده میشود؛ مثل «فَراموژْدَن ([؟] فراموش کردن)» در «اسم دوستم را فَراموژْدَم (؟ معناء:فراموژدم)».] | |
---|---|---|---|---|---|---|---|
نااَثَری | کُنْمادین«ـفمـ» [※ فراثاء:بنواج/سانما/ناکنائی/فم] | [[حسفمدن|آواثاء:حسفمدن]] ([؟] معناء:حسفمدن) | [[حسفمادن|آواثاء:حسفمادن]] ([؟] معناء:حسفمادن) | [[حسفماندن|آواثاء:حسفماندن]] ([؟] معناء:حسفماندن) | [[حسفماردن|آواثاء:حسفماردن]] ([؟] معناء:حسفماردن) | [[حسفمابدن|آواثاء:حسفمابدن]] ([؟] معناء:حسفمابدن) | [[حسفمژدن|آواثاء:حسفمژدن]] ([؟] معناء:حسفمژدن) |
کُنادین«ـفـ» [※ فراثاء:بنواج/سانما/ناکنائی/ف] | [[حسفتن|آواثاء:حسفتن]] ([؟] معناء:حسفتن) | [[حسفادن|آواثاء:حسفادن]] ([؟] معناء:حسفادن) | [[حسفاندن|آواثاء:حسفاندن]] ([؟] معناء:حسفاندن) | [[حسفاردن|آواثاء:حسفاردن]] ([؟] معناء:حسفاردن) | [[حسفابدن|آواثاء:حسفابدن]] ([؟] معناء:حسفابدن) | [[حسفژدن|آواثاء:حسفژدن]] ([؟] معناء:حسفژدن) | |
کُناشْتین«ـف*شـ» [※ فراثاء:بنواج/سانما/ناکنائی/ف*ش] | [[حسفشتن|آواثاء:حسفشتن]] ([؟] معناء:حسفشتن) | [[حسفاشتن|آواثاء:حسفاشتن]] ([؟] معناء:حسفاشتن) | [[حسفانشتن|آواثاء:حسفانشتن]] ([؟] معناء:حسفانشتن) | [[حسفارشتن|آواثاء:حسفارشتن]] ([؟] معناء:حسفارشتن) | [[حسفابشتن|آواثاء:حسفابشتن]] ([؟] معناء:حسفابشتن) | [[حسفژشتن|آواثاء:حسفژشتن]] ([؟] معناء:حسفژشتن) | |
کُنِشانْدین«ـشف*ـ» [※ فراثاء:بنواج/سانما/ناکنائی/شف*] | - | - | [[حسشفاندن|آواثاء:حسشفاندن]] ([؟] معناء:حسشفاندن) | [[حسشفاردن|آواثاء:حسشفاردن]] ([؟] معناء:حسشفاردن) | [[حسشفابدن|آواثاء:حسشفابدن]] ([؟] معناء:حسشفابدن) | [[حسشفژدن|آواثاء:حسشفژدن]] ([؟] معناء:حسشفژدن) |
هممصدرهای اَثَری «حِسّْتَن» | |||||||
سانَّما[+ «ـدن/ـتن» [※ «مَصْدَرْنَما» به هر یک از پسوندهای «ـدن» و «ـتن» که نمایانگر مصدر (اسم فرایند) بودن یک واژه اند، میگویند.] ] | گُزارِشی- | گُزاری«ـا» [※ میانوند «ـا» یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) «سانَّما کُنائی» است که برای نشاندادن عاقل یا با اراده بودن فاعل استفاده میشود؛ مثل «اِرْثادَن ([؟] معناء:ارثادن)».] | اَنْگیزی«ـانـ» [※ میانوند «ـانـ» یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) «سانَّما کُنائی» است که برای نشاندادن انجام فعل بوسیله کسی که توسط یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) فاعل عاقل و با اراده مجاب شده، استفاده میشود؛ مثل «قَبولانْدَن ([؟] مورد پذیرفتهشدن قرار دادن)».] | سَبَبی«ـار» [※ میانوند «ـار» یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) «سانَّما کُنائی» است که برای نشاندادن انجام فعل بوسیله سیستمی که توسط یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) فاعل عاقل و با اراده برنامهریزی شده، استفاده میشود؛ مثل «اِجْرارْدَنْ ([؟] توسط سیستم به اجرا در آوردن)».] | باعِثی«ـابـ» [※ میانوند «ـابـ» یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) «سانَّما کُنائی» است که برای نشاندادن انجام فعل توسط پدیدهای بوسیله کسی که مجاب یا مجبور شده، استفاده میشود؛ مثل «خورابْدَن ([؟] معناء:خورابدن)» در «سرما گندمها را [به پرندگان] خُورابْد (؟ معناء:خورابد)».] | حَقایی«ـژ» [※ میانوند «ـژ» یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) «سانَّما کُنائی» است که برای نشاندادن فعلی است که براثر یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) حقیقت یا واقعیت رخمیدهد، استفاده میشود؛ مثل «فَراموژْدَن ([؟] فراموش کردن)» در «اسم دوستم را فَراموژْدَم (؟ معناء:فراموژدم)».] | |
---|---|---|---|---|---|---|---|
اَثَری | کُنْمادین«ـخمـ» [※ فراثاء:بنواج/سانما/ناکنائی/خم] | [[حسخمدن|آواثاء:حسخمدن]] ([؟] معناء:حسخمدن) | [[حسخمادن|آواثاء:حسخمادن]] ([؟] معناء:حسخمادن) | [[حسخماندن|آواثاء:حسخماندن]] ([؟] معناء:حسخماندن) | [[حسخماردن|آواثاء:حسخماردن]] ([؟] معناء:حسخماردن) | [[حسخمابدن|آواثاء:حسخمابدن]] ([؟] معناء:حسخمابدن) | [[حسخمژدن|آواثاء:حسخمژدن]] ([؟] معناء:حسخمژدن) |
کُنادین«ـخـ» [※ فراثاء:بنواج/سانما/ناکنائی/خ] | [[حسختن|آواثاء:حسختن]] ([؟] معناء:حسختن) | [[حسخادن|آواثاء:حسخادن]] ([؟] معناء:حسخادن) | [[حسخاندن|آواثاء:حسخاندن]] ([؟] معناء:حسخاندن) | [[حسخاردن|آواثاء:حسخاردن]] ([؟] معناء:حسخاردن) | [[حسخابدن|آواثاء:حسخابدن]] ([؟] معناء:حسخابدن) | [[حسخژدن|آواثاء:حسخژدن]] ([؟] معناء:حسخژدن) | |
کُناشْتین«ـخ*شـ» [※ فراثاء:بنواج/سانما/ناکنائی/خ*ش] | [[حسخشتن|آواثاء:حسخشتن]] ([؟] معناء:حسخشتن) | [[حسخاشتن|آواثاء:حسخاشتن]] ([؟] معناء:حسخاشتن) | [[حسخانشتن|آواثاء:حسخانشتن]] ([؟] معناء:حسخانشتن) | [[حسخارشتن|آواثاء:حسخارشتن]] ([؟] معناء:حسخارشتن) | [[حسخابشتن|آواثاء:حسخابشتن]] ([؟] معناء:حسخابشتن) | [[حسخژشتن|آواثاء:حسخژشتن]] ([؟] معناء:حسخژشتن) | |
کُنِشانْدین«ـشخ*ـ» [※ فراثاء:بنواج/سانما/ناکنائی/شخ*] | - | - | [[حسشخاندن|آواثاء:حسشخاندن]] ([؟] معناء:حسشخاندن) | [[حسشخاردن|آواثاء:حسشخاردن]] ([؟] معناء:حسشخاردن) | [[حسشخابدن|آواثاء:حسشخابدن]] ([؟] معناء:حسشخابدن) | [[حسشخژدن|آواثاء:حسشخژدن]] ([؟] معناء:حسشخژدن) |