نقاشی کردن
ظاهر
عَبِرْماء ([؟] عبارت) «نقاشی کردن» معنیهای زیر را دارائَد ([؟] دارا است):
- فامْدَن:❖ مورد رنگآمیزی شدن قرار دادن؛
- مثال. دیروز اتاقش را نقاشی کرد.معادل: دیروز اتاق اَش ([؟] آن/آنرا) را فامْد (؟ مورد رنگآمیزی شدن قرار داد).
- نَشِقْدَن:❖ مورد نقاشیشدن قرار دادن؛
- مثال. دیروز یک اسب بالدار را نقاشی کردم.معادل: دیروز یِه ([؟] یک (حرف تعریف نامعین مفرد)) اسب بالدار نَشِقْدَم (؟ مورد نقاشیشدن قرار دادم).
- نِمویِثْتَن:❖ مورد مصورگریشدن قرار دادن؛
- مثال. دیروز چهره مادرش را نقاشی کرد.معادل: دیروز چهره مادر اَش ([؟] آن/آنرا) را نِمویِثْت (؟ مورد مصورگریشدن قرار داد).
همچنینی ببین نقاشی کشیدن؛ رسم کردن؛ ترسیم کردن