وصل کردن
ظاهر
عَبِرْماء ([؟] عبارت) «وصل کردن» معنیهای زیر را دارائَد ([؟] دارا است):
- وَصِلْدَن:❖ مورد وصلشدن قرار دادن؛
- رَبْطیدَن:❖ مورد مرتبطشدن قرار دادن؛
- مثال. من این دو نفر را به هم وصل کردم.معادل: این دو نفر را بِهَم ([؟] به هم) رَبْطیدَم (؟ معناء:ربطیدم).
- تَماسْتَن:❖ مورد تماسیافته شدن قرار دادن؛
- خیشِمْدَن:❖ مورد خویشاوند شدن قرار گرفتن؛
همچنینی ببین متصل کردن؛ مرتبط کردن؛ تماس گرفتن؛ پیوند یافتن