مدیریت کردن
ظاهر
عَبِرْماء ([؟] عبارت) «مدیریت کردن» معنیهای زیر را دارائَد ([؟] دارا است):
- دَبِّرْدَن:❖ مورد مدیریتشدن قرار دادن؛
- مثال. رئیس شرکت با مهارت بالا توانست بحران مالی را مدیریت کند.معادل: رئیس شَرِکْخانِه ([؟] شرکت) هه ([؟] مذکور؛ یادشده) توانست ماهِرانِه ([؟] بهصورت حرفهای) بحران مالی را بِدَبِّرَد (؟ مورد مدیریتشدن قرار بدهد).